آن سه نفر، قرباني ما شدهم خم است و هم مي است و هم ني است
آن سه نفر، قرباني ما شدهم خم است و هم مي است و هم ني است
آن سه نفر، قرباني ما شدهم خم است و هم مي است و هم ني است
نویسنده : محمد احمديان
در عمليات «کربلاي 4» قرار بود ما، يعني گردان «امام حسين(ع)»، بعد از غواصها وارد جزيرة «بلجانيه» شويم؛ اما شرايط فراهم نبود و ما بهناچار وارد جزيرة «امالرصاص» شديم. تصميم گرفتيم پس از پاکسازي جزيره، بهسمت جزيرة «امالبابي» حرکت كنيم و از آنجا وارد جزيرة بلجانيه شويم.
وقتي وارد جزيره شديم، از قايق يازدهنفرة ما، فقط سه نفر زنده مانده بوديم. بلافاصله شروع به پاکسازي سنگرهاي عراقي و حرکت بهسمت سرپل امالبابي کرديم.
هر چهارپنج متر يك سنگر وجود داشت و داخل هر سنگر، حدود ده عراقي آماده پذيرايي بودند. قايقها يکي يکي وارد جزيره ميشدند، اما تعداد اندکي زنده مانده بودند. حدود بيست نفري ميشديم كه با عراقيها درگير شديم. خيلي مقاومت ميکردند و معلوم بود که جوخههاي اعدام از پشت سر، چارهاي برايشان نگذاشتهاند.
سه نفر به ما نزديک ميشدند. به آنها ايست داديم، توقف کردند و بلند بلند ما را صدا کردند؛ حتي يکي از آنها مرا به اسم صدا کرد. وقتي كه مطمئن شديم بچههاي خودمان هستند، اجازه داديم جلو بيايند. خيلي به ما نزديک شده بودند، از بچههاي گردانمان بودند. كمتر از ده متر با ما فاصله داشتند که از داخل نيزار صداي رگبار بلند شد و جلوي چشمانمان آن سه نفر به خاک و خون کشيده شدند. ما بلافاصله به سمت نيزارها يورش برديم و متوجه دامي که عراقيها برايمان گذاشته بودند، شديم. اگر شهادت آن سه نفر نبود، آن نقطه محل قتلعام ما ميشد و هيچيک از ما زنده نميمانديم.
منبع:ماهنامه امتداد شماره 56
وقتي وارد جزيره شديم، از قايق يازدهنفرة ما، فقط سه نفر زنده مانده بوديم. بلافاصله شروع به پاکسازي سنگرهاي عراقي و حرکت بهسمت سرپل امالبابي کرديم.
هر چهارپنج متر يك سنگر وجود داشت و داخل هر سنگر، حدود ده عراقي آماده پذيرايي بودند. قايقها يکي يکي وارد جزيره ميشدند، اما تعداد اندکي زنده مانده بودند. حدود بيست نفري ميشديم كه با عراقيها درگير شديم. خيلي مقاومت ميکردند و معلوم بود که جوخههاي اعدام از پشت سر، چارهاي برايشان نگذاشتهاند.
تعدادي از بچهها، خودشان را از داخل نيزارها به پشت عراقيها رساندند و با يک يورش، مقاومت عراقيها را شکستند. برخي از عراقيها کشته و زخمي شدند و تعدادي هم به داخل نيزارها فرار كردند. مسير حرکت ما به جلو و مسير بچههايي که عراقيها را دور زده بودند، به سمت عقب بود.
تاريکي شب، وجود نيروهاي عراقي، تيراندازيهاي جستهگريخته و ورود پراكندة بچهها با قايقهاي بعدي به جزيره، شرايط را بسيار خطرناک کرده بود. هر لحظه احتمال داشت كه خودمان با هم درگير شويم و يا عراقيها از اين شرايط استفاده کنند و ما را غافلگير کنند. خيلي با احتياط حرکت ميکرديم. در تاريکي به هرکس ميرسيديم، اول با کلي داد و بيداد، همديگر را صدا ميکرديم و بعد به هم نزديک ميشديم. اين براي عراقيها خيلي خوب شده بود و راحت فرار ميکردند يا اينکه به سمت ما شليک ميکردند. سه نفر به ما نزديک ميشدند. به آنها ايست داديم، توقف کردند و بلند بلند ما را صدا کردند؛ حتي يکي از آنها مرا به اسم صدا کرد. وقتي كه مطمئن شديم بچههاي خودمان هستند، اجازه داديم جلو بيايند. خيلي به ما نزديک شده بودند، از بچههاي گردانمان بودند. كمتر از ده متر با ما فاصله داشتند که از داخل نيزار صداي رگبار بلند شد و جلوي چشمانمان آن سه نفر به خاک و خون کشيده شدند. ما بلافاصله به سمت نيزارها يورش برديم و متوجه دامي که عراقيها برايمان گذاشته بودند، شديم. اگر شهادت آن سه نفر نبود، آن نقطه محل قتلعام ما ميشد و هيچيک از ما زنده نميمانديم.
منبع:ماهنامه امتداد شماره 56
/ج
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}